$BlogRSDUrl$>
Sunday, August 20, 200614Tuesday, August 01, 200611
کودکم
برای اولین بار در آغوشت گرفتم.شاید اثر دارو ها بود یا سی ساعت درد یا زایمان فقط گیج بودم و هیچی نمیفهمیدم. برام غیر منتظره بود دیدن یه موجود کوچولو از خودم. باورم نمیشد که تویی. اون لحظه که داشتی به دنیا میومدی چشمم به ساعت بود تا لحظه اش رو به حافظه ام بسپارم. حس عجیبی بود زایش. وقتی صدات اومد و وقتی پرستار تو رو تو حوله سفید نشونم داد هنوز باورم نمیشد که میشه معجزه کرد. فقط اشک بود که میومد و من که نمیفهمیدم از شادی ه یا پایان با هم بودنمون. |
Blog Photosآرشیو |