<$BlogRSDUrl$>
Lilypie - Personal pictureLilypie Fifth Birthday tickers

سام







Thursday, June 28, 2007

38. 


نصفه شب از خواب بیدار شدم. تنهایی مثل یه دیو جلوم نشسته بود. قلت که زدم دیدم تو کنارم خوابیدی. یواشکی خزیدم زیر لحاف ت. انقدر بهت چسبیدم که صدای نفست رو بشنوم. دیدم تا وقتی این نفسهای کوچولو هست که این همه امید با خودش داره تنهایی وجود نداره.
میترسم از این همه وابستگی به بودنت.

تو کوچکترین و بزرگترین کسی هستی که دارم.
دلم برای اون نگاه مبهوت دیشبت و اون خوابیدنت تو بغلم می سوزه. از اون سوختنی که جاش میمونه گوشه قلب آدم. که هیچ وقت فراموش نمیشه.
خودم رو وقتی به تو میرسم نمی‌شناسم.

پسرم ببخش اگه روزی این حرفها اذیتت کرد. اما من نمیتونم ننویسم. باید بهت بگم از همه حسهایی که دارم. میترسم روزی برسه که پشیمون بشم از نگفتن ش.


Blog Photos


آرشیو

  • May 2006
  • June 2006
  • July 2006
  • August 2006
  • September 2006
  • November 2006
  • December 2006
  • January 2007
  • February 2007
  • March 2007
  • April 2007
  • May 2007
  • June 2007
  • July 2007
  • August 2007
  • September 2007
  • October 2007
  • November 2007
  • December 2007
  • January 2008
  • February 2008
  • March 2008
  • April 2008
  • May 2008
  • June 2008
  • July 2008
  • August 2008
  • September 2008
  • October 2008
  • November 2008
  • December 2008
  • March 2009
  • April 2009
  • May 2009
  • August 2009
  • September 2009
  • October 2009
  • November 2009
  • January 2010
  • March 2010
  • May 2010
  • January 2011
  • February 2011

  • online