Tuesday, February 05, 200851.ببین پسرم با اینکه من به اندازهی همهی مادریم دوستت دارم و با اینکه میدونم بچه ای و میدونم که بودن تو دلیلش من بودم و با اینکه هر لحظه از اینکه سالمی از ته دل خوشحالم و شکرگذار و با اینکه میدونم باید در مقابل تمام کج خلقیهات صبور باشم و وظیفه ی من ه که درسترفتارکردن رو بهت نشون بدم و با اینکه همین الان که اینجا نشستم دلم برات تنگ شده و با اینکه وقتی ازت دورم هی بکگراند موبایلم رو نگاه میکنم و با اینکه دلم میخواد برات از هیچ تواناییم کم نذارم و با اینکه وقتی یه کار کوچیکی میکنی با تمام وجود لبریز از لذت میشم و در یک کلام با اینکه در هر لحظهی دشوار با خودم تکرار میکنم که من مادرم، اما... اما دلیل نمیشه که گاهی نخوام ازت دور باشم. دلیل نمیشه که گاهی از درک متقابلت مستاصل نشم. دلیل نمیشه که دلم یه خواب راحت چند ساعته بعد از دوسال نخواد و وقتی تب دارم و با گلو درد به خواب رفتم با لگد و عصبانیتت کلافه نشم، دلیل نمیشه که همیشه کج خلقیهات رو تحمل کنم، دلیل نمیشه که وقتی عجله دارم و تو هم تمام کارهایی که دوست داشتی رو انجامش دادی ازت عصبانی نشم بابت همراهی نکردنت، دلیل نمیشه که تمام ادا و اصولت رو برای یه لباس یا پوشک عوض کردن تحمل کنم و بعد از هزار مرتبه که قربون و صدقه ات رفتم و هزار تا داستان و شعر خوندم و باز هم به هیچ صراتی مستقیم نیستی باز هم بخندم و برات دلقک بازی دربیارم، دلیل نمیشه که هی بخرم و بپزم و تو لب نزنی و من آرزو به دل بمونم یه بار یه لقمه غذا بخوری بی هیچ خون دل خوردنی. ببین من وسط همهی درگیریهامون همیشه کارهات رو زیر سوال میبرم نه خودت رو؛ سعی میکنم احساسم رو بهت بفهمونه نه اینکه قضاوتت کنم؛هیچ وقت مقایسهات نکردم و نمیکنم. اما گاهی هم پیش میاد که خسته باشم و تحملم انقدر کم بشه که زندگی رو به خودم و تو و بابایی تلخ کنم. اگه میشه فقط یه شب درست غذا بخور و بذار من چند ساعت بخوابم و با خستگی فرداش رو شروع نکنم. باور کن همه چیز بهتر میشه اینطوری. |
Blog Photosآرشیو |