$BlogRSDUrl$>
Monday, June 30, 200860.وقتی مامان اومد تعطیلات تو هم شروع شد. راستش من هم دلم نمیومد همین مدت کوتاهی رو که کنار مامان بزرگت بودی به بهونه ی مهد رفتن و زبان یادگرفتن ازت بگیرم. تولد دایی نادر بود و تو اون روز با اینکه حال زیاد مناسبی نداشتی اما مثل همیشه با خوش اخلاقی همراهیمون کردی. از برنامه های دیگه ی ماه جون رفتن به تولد فراز بود که همراه مامان و نادر رفتی. طبق گزارش مامان اونجا در کنار بقیه بچه ها حسابی آتیش سوزوندی و خوش گذروندی. نمیشه گفت که اون ماه شیطون بودی. یعنی راستش حالا که نگاه میکنم و با الان مقایسه میکنم به نظرم نمیاد اما خب مدارک زیادی وجود داره که ثابت میکنه در مواقعی که پا بده خوب مشغول میشی! و البته فعالیت های فرهنگی مثل سابق در بالکن و در محضر گل و بلبل و یک عدد مامان بزرگ همچنان ادامه پیدا کرد. و این هم یکی از خوش اخلاق ترین چهره هاته که معمولن بعد یه روزی که حسابی بهت خوش گذشته باشه-مثل همین عکس که بعد از یه رستوران به هم ریزون و یه کیک به سر وکله ی مامانت مالون ازت گرفته شد-میشه باهاش دیدت. |
Blog Photosآرشیو |