$BlogRSDUrl$>
Saturday, October 03, 200978.از همون روز که شد اولین کوچ برات مشغول تجربه های جدید هستی. نمیدونم روح کوچیکت چطور دووم میاره این همه تغییر رو. از اون روتین ساده با اون تعداد معدود آدمها که میشناختی پرت شدی وسط یه عالمه شلوغی با کلی آدم جدید با کلی دوست جدید که به زبون آدم بزرگها حرف میرنند(آخه تا قبلش فکر میکردی بچه ها فقط به ژاپنی حرف میزنند و فارسی مال بزرگهاست!) وسط یه عالمه سفر و مهمونی و دیدار. گاهی کلافهای گاهی به شدت خوشحال. اما وقتی خستهای و دلخور، عکس خودت رو توی خونهمون که زیر میز شیشهای مامان هست نشون میدی و میگی بریم اینجا. آدمهایی رو که دوست داری و ازت دور میشند رو هم میگی رفتند ژاپن. |
Blog Photosآرشیو |