$BlogRSDUrl$>
Sunday, February 06, 201185.امروز ازم خواستی برات سیدی الله الله رو بخرم. دو تا کار داری با گوشی بابات. یا داری با جیپیاس نقشه های دنیا رو بالا و پایین میکنی؛ یا انریکه و کِشا گوش میدی و باهاشون میخونی. عمو دیگه دوست بابا نیست و دوست خودته. قراره باز برین کوه، حال کنین. امروز ما رو به یه جفت اسکیت فروختی و حاضر شدی بری بچهی بابای دوستت بشی. یه روز بیست دقیقه با بیشتر توی ماشین خودت رو به خواب زدی فقط برای اینکه بابا بغلت کنه ببرتت بالا. ما همگی باورمون شده بود. حالا دیگه وقتی میخوابی مطمین نیستم فیلممون نکرده باشی. مثل خیلی از هم سن و سالهات که این روزها میبینم کار با کامپیوتر و آیپاد و تاچاسکرینها و ... جزء بدیهیات ه. عاشق غافلگیر کردنی. وقتی میپرسی ترسیدی؟ یا باحال بود؟و جواب مثبت میشنوی گوشهی چشمت برق میزنه. درس خوندن رو دوست داری. به نقاشی خیلی بیشتر از پیش علاقه نشون میدی، موسیقی رو غریزی درک میکنی. اما فکر کنم بین درسها ریاضی ،زبان و جغرافی رو از همه بیشتر دوست داشته باشی. اینجور باشه میشه گفت عین خودمی! وقتی زبان میخونی ازمون میخواهی که برای هر کلمه هم فارسی هم ژاپنی و هم انگلیسیش رو بهت بگیم. امیدوارم همینطوری ادامه بدی. |
Blog Photosآرشیو |